عروسي
سلام دختره نازم امشب حنابندان و جمعه عروسيه شيوا دختر عموي بابا است قراره بعد از اداره با بابا برويم ميج براي عروسي اميدوارم خيلي خسته نشي و بهت خوش بگذره بعد از عروسي داخل ادامه مطلب برات تعريف مي كنم كه عروسي چطور بود فعلا باي عزيز مادر سلام آواي مامان روز شنبه اول هفته ات بخير و شادي قرار بود بعد از برگشت ازعروسي همه چيز را برات تعريف كنم . پنج شنبه بعد از پايان ساعت كاري بابايي آمد دنبالمون و رفتيم خانه و آماده شديم ساعت 2 بعداز ظهر به ميج رفتيم آخه عروسي شيوا داخل منزل پدربزرگ برگزار مي شد من خيلي خوابم مي آمد رفتم خونه ي عمه فاطمه كمي دراز كشيدم و عمه فاطمه براي من و بابايي جيگر كباب كرد ولي من اصلا ميلي به خور...
نویسنده :
مامان و بابا
9:32