آوا جانآوا جان، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره

ني ني زيباي ما

جانماز

دیشب اذان مغرب که گفت من و شما در خانه تنها بودیم مجبور شدم هنگام نماز شما را هم کنار خودم نگه دارم و شما برای اولین بار جانماز مامانی را به هم ریختی و مهرم را برداشتی و مشغول بازی شدی از امروز دیگر باید دو جانماز بگذارم یکی برای خودم یکی برای دختره گلم .
16 بهمن 1392

حمام

تاتای باباومامان دیروز حمام کرده ولی خیلی از حمام خوشش نمی آید از اول تا آخرش گریه می کند . دیشب گوشی من شماره بابایی را گرفته بودم بعد از نیم ساعت تاتا شماره بابا را به وسیله دکمه repeat , talkگرفته بود این اولین بار بود که تاتا با بابا تماس داشت .(هفت ماه ویازده روزگی   ...
21 دی 1392

شروع به صحبت کردن

سلام زیبای مادر امروز دوشنبه ١٦/١٠/٩٢ الان دارد برف می بارد خیلی خوشحالم که اولین زمستان زندگیت داری برف را تجربه می کنی آخه بعداز چند سال امروز دارد برف می بارد . دیروز ساعت ده ونیم که برای شیر آمدم شما نوبت بهداشت داشتی ساعت ١٠:٥٠ دقیقه شما را به بهداشت بردم خدا را شکر خلوت بود . وزن : ٧.٧٠٠ قد: ٦٩ دورسر: ٤٣.٥   از روز شنبه «هفت ماه و شش روزگی» تمام سعی خودت را می کنی تا کلمه ای را بیان کنی اولین کلمات را که ادا کردی   "طاقا طاقا" و "گ گ گ" و "گی گی گی" است . دیشب برای اولین بار به شما کمی موز دادم آب سیب هم دو سه روزی می شود که شروع کردم . روز سه شنبه به خاطر برف تعطیل بود ب...
20 دی 1392

برف

سلام کوچولوی مامان شمادیروز برای اولین بار لذت بارش برف راتجربه کردی به خاطر سردی هوا ازپشت پنجره بادیدن برف شادی می کردی امیدوارم بختت مانند برف سفید باشد. دوست دارم سفید برفی مامان  
20 دی 1392