نامه اي براي كودكم (4)
عزیزم!
لحظه تحویل امسال، اول از همه برای ظهور امام زمان (عج) دعا کردم و بعد برای تو!
دعا کردم که به صحت و سلامتی از این تنگنای تاریک و سوت و کور رها شوی و چشم باز کنی به روی همه زیبایی های دنیای ما، و عاقبت بخیری ات را آرزو کردم.
دعا کردم که موفق باشی و خوشبخت، حتی خوشبخت تر از من که فکر می کنم از همه خوشبخت ترم! که خدا مرا دوست دارد و من بعد از خدا، پدرت را!
از خدا خواستم نفس به نفس همراهی ات کند و حتی برای کمتر از یک لحظه دستت را رها نکند، تا نکند گم شوی در میان این آشفته بازار پر زرق و برق، این دنیای مکاره ...
و از همه مهمتر، از خدا خواستم تو را به خدمت بپذیرد، خدمت یک عمر سربازی در رکاب آن «باقیمانده» اش بر روی زمین، تا افتخار دین و دنیای مادرت باشی!
تو را برای آن روز می پرورم که موعود معهود چشم بگرداند به سمتت و دست بگذارد روی شانه ات که « : پذیرفتمت... ». و من آن روز از شادی لبریزم و از افتخار، سرشار!
1392/2/16