آوا جانآوا جان، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره

ني ني زيباي ما

25روزگی

آوا جان بابا به خاطر اینکه در ٢٥ روزگی عکسش را گرفته بودند من و شما را به آتلیه ایران عکس برد و از شما عکس انداختیم بابایی دلش می خواست عکس خودش را کنار شما بگذارد ولی وقتی عکس را به خانه آورد من را انداخته بود و خیلی خوشحال شدم و این بهترین هدیه ای بود که تا آن موقع از بابایی گرفته بودم .  
6 شهريور 1392

نی نی

آوای عزیزم تو واقعاً نی نی و کوچولو بودی طوری که من می ترسیدم بغلت کنم هنگام تولد شما وزن :٨٠٠/٢ قد :٤٣ بود که به نظر خیلی ریز می آمدی
6 شهريور 1392

افتادن بند ناف

روز یکشنبه ١٢ خرداد بود که بند نافت در دست خاله جان افتاد .درست ٤ روزت بود .و ازشما آزمایش گرفته بودند و دکتر گفته بود زردی داری و ما مجبور شدیم ٢-٣ روز تورا زیر مهتابی بگذاریم . که روزهای بسیار سختی بر من می گذشت .
6 شهريور 1392

هفته 36

ديروز ني ني رفته تو هفته سي و ششم در این هفته ني ني  32 سانتی متر طول و 2500 گرم وزن دارد . چین و چروک‌ های پوست بدنش کم کم از بین رفته و با جمع شدن چربی زیر پوست ، فربه تر به نظر می‌رسد. رنگ پوست بدن صورتی روشن است و در صورت تولّد با مراقبت های درست زنده می‌ماند . از این هفته به بعد نور را از تاریکی تشخیص می‌دهد و گاه چشمک می‌زند. ریه ‌ها نیز بلوغ کافی پیدا کرده و ورنیکس یا مادۀ پنیری برای حفاظت پوست او از خیس شدن افزایش می‌یابد . همچنین روی سرش تعدادی مو های پراکنده دیده می‌شود. در این هفته تمام اعضای بدن ني ني  بالغ تر و رسیده‌ تر شده است. بعضی اوقات دراز می‌کشد یا ...
31 ارديبهشت 1392

هفته 35

ديروز ني ني رفته تو هفته سي و پنج و چند روزه که دخترم با من همراهمه الان بايد حدود 2700 وزن داشته باشه و قدش هم 48 سانتي متر است. بوجودش عادت کردم و به لگد زدن هاشو تکون هاش بیشتر مطمئنم  روزی که بدنیا بیاد دلم برای این تکون هاش تنگ میشه هر بار که لگد میزنه می خواد بگه  منم هستم ها حواست باشه که دیگه تنها نیستین و شدین یک خانواده سه نفره منم دستمو میذارم روی شکمم ومیگم میدونم و منتظرم زودتر بیای و کنار ما باشی میدونم که دیگه جاش تنگ شده و خسته شده  اونم میخواد زودتر بیادبیرون توی دنیا   بیا که حسابی منتظرتیم عزیزم هر دومون       آوا جان من و بابايي و شما دختر گلم ديشب داخل...
24 ارديبهشت 1392

اول ماه رجب

امروز يكشنبه 22 ارديبهشت اول ماه رجب و ولادت حضرت امام محمد باقر (ع) است روزه امروز خيلي ثواب دارد ولي من به خاطر بارداري نتوانستم بگيرم .تازه اعتكاف هم نمي تونم بروم . من اكثراً تولد امام ها داخل اداره شكلات مي گيرم دوست دارم روزي بتوانم تولد همه امام ها را جشن مفصل بگيرم . ديشب خواب مي ديدم دارم دوچرخه سواري مي كنم وقتي از خواب پريدم تا صبح زير دلم درد مي كرد . ...
22 ارديبهشت 1392

پافيلا

سلام گل هميشه بهار ديروز بعدازظهر بابايي مي خواست برود كارخانه من را رساند خانه پدربزرگ من هوس پافيلا كرده بودم آقاجون رفت ذرت خريد و ذرتها را بوداد و براي من آورد طوري كه خاله جون حسوديش شد گفت چقدر هواش و داري .آخه آقا جونت خيلي مهربونه اميدوارم هميشه صحيح و سالم باشه . من به داشتن چنين پدري افتخار مي كنم  . آقاجون خيلي براي من زحمت كشيده هنگامي كه بچه بودم من و خاله الهام را به پارك مي برد و با ما بازي مي كرد. وقتي ازمدرسه تعطيل مي شدم تنها پدري كه دنبال فرزندش آمده بود باباي من بود حتي وقتي كارمند شدم مي آمد اداره دنبالم و من را شرمنده مي كرد هنوز هم خيلي هواي من را دارد وقتي بابا جلال نيستش مي روم خانه آقا جون و م...
19 ارديبهشت 1392

آزمايش قند

امروز دوشنبه بعد از دو روز كاري به اداره آمدم دو هفته پيش دكتر بهم گفت قندت لبه مرزه و بايد رعايت كني دو هفته ديگر دوباره بروي آزمايش بدي شنبه رفتم آزمايشگاه و 4بار از من خون گرفتند امروز جوابش حاضر مي شود اميدوارم مشكلي نداشته باشم چون من در دوران بارداري شيريني خيلي علاقه مند شدم .   عصر هم با بابايي و خاله جون سحر(دوست مادر) رفتيم ، از داخل خيابان داريوش تخت، بوفه و كمدت را سفارش داديم . كه انشاء اله 92/2/30 آماده مي شود .    بعد هم رفتيم خيابان فرهنگ سرويس كالسكه         و لوازم بهداشتيت را تهيه نموديم اميدوارم خوشت بياد بعد از آنجا هم رفتيم خاكشناسي براي خريد شيشه پستانك ، لوسيون ...
18 ارديبهشت 1392

نامه اي براي كودكم (1)

سلام به ني ني ناز ماماني امروز دلم برايت يك ذره شده دلم ميخواست كه اون گردن خوشبويت را بو كنم و پاهاي كوچولوي كوچولويت را بوس كنم . آخه ماماني پوست صورتت خيلي ظريفه و من دلم نمياد كه بوسش كنم . دلم براي خنده هايي كه وقتي خوابي و فرشته هاي ميخندوننت تنگ شده . حتي دلم براي شيطوني و گريه ها و براي همه چيزت تنگ شده . آخه من خيلي دوستت دارم ني ني گلم مواظب خودت باش و سعي كن خيلي قوي و سالم باشي . و سالم و سرحال بيايي پيش مامام و بابايي. وقتي كه تكان ميخوري و به مامان لگد ميزني ميدونم كه داري بامن صحبت مي كني و نظرهايت را اينجوري بيان مي كني . ني ني ناز گلم ميدوني مامان و بابا عاشقت هستند ؟ تو ني ني عاقل و باهوش من هستي . من و بابايي بي ص...
16 ارديبهشت 1392